چیزی شبیه سکوت.... چیزی شبیه سکوت فریاد حروفی است که در حلقوم جان قلم مانده اند!
نمی گویم سکوت است که فریاد بی قراری روزهای بی کسی است
فریادی به اوج سکوت و سکوتی به عمق دریای تنهایی....
|
دل که گرفت هیچ غمی نیست فقط غم باقی نمونه که اگه موند جایی برای سرود نیست سرود هستی، سرود بودن ،سرود ماندن و رفتن! یاد نجاشی پادشاه حبشه ، عدالت و عشق ، محبت و دوستی چه زیبا است.
پیامبر خدا مسلمانان را به اعتماد بر عدالت و محبتش به حبشه فرستاد و او گفت در برابر کوهی از طلا هم مسلمانان را تحویل نخواهم داد حال تو بگو! با این حال نداشته و از کدام حنجره نالیدن و با کدام نی ، نوایی شدن؟ من که تا کنون هجرت نکرده ام، ماندن را بر رفتن ترجیح داده ام، ماندن رنج ندارد، که انگار همیشه در بن بستی، اما این حرکت است که راه می گشاید و این هجرت است که عالم را به روی انسان می گشاید. حال چگونه ؟ و با کدا پا؟ با کدام مرکب و با کدام توشه؟ هجرت از گناه! از گناه را می گویم، از ماندن و بو گرفتن، گندیدن، کرم زده شدن ؛ عطر هجرت را بر خود نپاشیدن ، و از حشر کش خرمگس بهره بردن بیا تا با هم برویم، با هم حرکت کنیم ، جاده و اسب مهیا است پس چرا بمانیم؟؟ خداوند با یک تار عنکبوت که بر غار گناهانمان می طند معجزه می کند و دستمان را می گیرد؛ یعنی رسوایمان نمی کند، پس بیا تا برویم، برویم تا برسیم ، برویم تا نمانیم....
[ چهارشنبه 92/3/22 ] [ 12:12 صبح ] [ ع. الف . ضاد ]
[ نظر ]
|
........................ |
........................